خلاصه:
هستي با نوژن در دانشگاه اشنا مي شود. نوژن عاشق او مي گردد. هستي دختري سرسخت است كه به پسرها رو نمي دهد. ولي كم كم به نوژن كه تقلا مي كرد خودش را به او نزديك كند، علاقمند مي شود. طولي نمي كشد كه متوجه مي شود قرباني شرطبنديهاي نوژن و دوستانش شده است. تا مدتي از او كه سعي داشت با او صحبت كند، كنار مي كشد. عاقبت هم نوژن موفق مي شود با او صحبت كند و مي گويد كه بعد از شرط بندي متوجه شده است عاشق اوست. هستي او را قبول مي كند. نوژن به خواستگاري مي آيد. درباره گذشته اش مي گويد كه پدر و مادرش ازهم جدا شده اند و خودش به خاطر قداكاري از حق زني كه او را بزرگ كرده است، با دختر او كه بي بند بار بود ازدواج كرده و بعد هم طلاق گرفته است. هستي آنقدر عاشق اوست كه وي را با اين شرايط قبول مي كند. نوژن عاشقانه او را دوست دارد. اما وقتي خبردار مي شود اردشير پسرعموي هستي قبلاً خواستگار او بوده است، نسبت به او حساسيت نشان مي دهد. چندي بعد نيز با تولد خواهرزاده هستي، هستي تمايل خودش را براي بچه دار شدن به نوژن اعلام مي كند كه با برخورد تند نوژن روبرو مي شود. نوژن مي گويد حاضر نيست بچه داشته باشد. هستي نيز مجبور به سكوت مي شود. اما در همين گير و دار هستي باردار مي شود. نوژن به او تهمت ناژاكي و خيانت مي زند. بچه را از آن خود نمي داند و آن را به رابطه هستي و پسرعمويش مربوط مي كند.
لینک موبایل