خلاصه:
گاهي دنيا با ادماش ..روزگاري رو برات رقم مي زنن كه هيچ وقت در تصوراتت نمي گنجيده ....هيچ وقت باورت نمي شد كه انقدر راحت مي توني تسليم خواسته هايي بشي كه هميشه برات پوچ و بي معني بوده ....بعد از مدتها تن دادن به خواسته ها و اتفاقاي پيرامونت .... اين جمله تو ذهنت نقش مي بنده ..
"هميشه نبايد عشق آغاز زندگي باشه......."
داستان اين رمان هيچ جايي اتفاق نيفتاده ...ادماش مي تونن وجود داشته باشن ...مي تونن اصلا نباشن ...زمان اين رمان بر مي گرده به سالهاي 1370.....يه چيزي تو همون دورو برا.....
لینک موبایل
لینک pdf
لینک اندروید
لینک تبلت آیفون