خلاصه
مها شمس بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم در شرکتی به عنوان منشی رئیس مشغول کار میشود ولی از همان روز نخست به رئیس شرکت یعنی پدرام شمس دل میبازد ولی چون او توجهی به مها نشان نمی دهد تصمیم میگیرد با فرستادن گل ونامه های کوتاه به همراه ان بصورت ناشناس توجه او را به خود جلب کند ولی پدرام فکر میکند که گلها را دخترخاله اش که زمانی عشق او بوده و به عنوان ابراز پشیمانی فرستاده است و قتی خاله پدرام بخاطر تشابه فامیل مها با پدرام اشتباها فکر میکند انها با هم ازدواج کرده اند پدرام به مها پیشنهاد یک ازدواج صوری میدهد
لینک موبایل
لینک pdf