دانلودرمان تنها در باغ نوشته هوای تو کاربر انجمن نودهشتیابرای موبایل
کامپیوتر/آندروید/تبلت/آیفون/آیپد
داستان ما داستان سحر مسرور ، فرزند هفتم خانواده پر پسر، این دختر ما رو مظلوم گیر آوردن ، به زور فرستادنش دنبال گنجی که در باغ اجدادیشون در مازندران قرار داره ، همزمان با کاوش های دختر ما اتفاقات هیجان انگیز و مفرحی براش اتفاق می افته که خوندنش خالی از لطف نخواهد بود
بخشی از رمان :_ بیل بزن مفت خور مگه با تو نیستم
یه نگاه پر از حرص به مردک پررو انداختم . دوباره بیل رو فرو کردم تو زمین و گفتم
_دارم بیل می زنم دیگه
بیل رو از دستم گرفتو نحوه به قول خودش بیل زدن رو بهم نشون داد و دوباره اونو داد به دستم
_به این می گن بیل زدن نه بیل زدن تو که انگار داری زمینو ناز می کنی
کفری شدم و بیلو انداختم زمین
_ اصلا به من چه ، من دیگه کار نمی کنم
یهو یارو یه تیکه چوب برداشت و هجوم اورد سمت من ، منم با دیدن حرکتش پا گذاشتم به فرار... همچنان می دوئیدم که پام فرو رفت تو یه چاله و افتادم ، خواستم پامو در بیارم که صداشو از بالای سرم شنیدم
_حالا برای من قلدری می کنی؟
لینک موبایل
uploadboy.com/691rwjazbnep.html
لینک کامپیوتر
uploadboy.com/56at1bsxahpp.html
لینک آندروید
uploadboy.com/6fquxosk6suw.html
لینک تبلت/آیفون/آیپد