دانلودرمان عمر هیچ درختی ابدی نیست نوشته safa9433 کاربر انجمن نودهشتیابرای
موبایل/کامپیوتر/آندروید /تبلت/آیفون/آیپد
بخشی از رمان :مرد دست به سينه بازویش را به ديوار تكيه داده و به حركات تُند انگشتان او خيره نگاه مي كرد .
گفت : قهوه رو تازه دم كردم، چرا براي خودتون يكي نمي ريزيد ؟
چاقو را روی ميز گذاشت و در يخچال را باز كرد .
مرد تکیه اش را از دیوار گرفت، به آرامي نزديك شد و گفت : لازانيا ! اين خيلي عالي به نظر مي رسه ... من حافظه تصويري خوبي دارم ، مطمئنم شما رو قبلا نديدم و نمي شناسمتون .
قوطي كنسرو ذرت را زير آب گرفت و شانه بالا انداخت .
با دست اشاره كوتاهي به شومينه و عكس بزرگ مرد كرد و گفت : شما بايد آقاي عبادی باشيد ... دكتر طاها عبادی .
طاها خنديد . جلو رفت . دَربازكُن را از داخل كشو بيرون كشيد .
قوطي كنسرو را از دستش گرفت و گفت : چند سالي هست كه فهميدم كي هستم اما ... موضوع من نيستم، درسته ؟!
چرخید و كنسرو باز شده را به دستش داد .
- مينو مرتب از شما تعريف مي كنه ... فكر مي كنم اغراق مي كرده .
طاها با صدا خنديد .
لینک موبایل
www.uploadboy.com/cls0sd6wf2dl.html
لینک کامپیوتر
uploadboy.com/vte974xmwtul.html
لینک آندروید
uploadboy.com/xu6w1lj856yc.html
لینک تبلت/آیفون/آیپد