خلاصه:
ریحانه برای تجربه آنچه که تاکنون برایش ممنوع بوده وقتی که در شهر دیگری قبول میشود به آنجا میرود او که بسیار ساده است با دختر هفت خطی اشنا میشود (شهره) .شهره او را با کوروش اشنا میکند و خودش با دوست کورش میلاد دوست میشود . او با ریحانه همخانه میشود و این به آنها اجازه میدهد تا بتوانند بعضی از شبها کوروش و میلاد را به خانه دعوت کنند و در بغل آنها آرام گیرند . ریحانه میبیند که کورش تمام مدت حواسش به شهره است ولی چون عاشق کورش است چشم میبنندد . علی از روزی که ریحانه به دانشگاه آنها میاید دل به ریحانه این دختر ساده دل میبندد او میبیند که شهره با این دختر چه میکند ،بارها جلوی ریحانه را میگیرد و از کثافت کاریهای کوروش برای ریحانه میگوید . ولی هرگز دهن باز نمیکند و از عشق خود به ریحانه حرفی نمیزند تا اینکه روزی....داستان بسیار زیبایی است و درگیریهای ریحانه با ذات اصلیش دغدغه اصلی این کتاب است.
لینک موبایل
لینک pdf