خب اينم خلاصه ي داستان:
ريرا دختريه که با شرايط سختي بزرگ شده...پدر سخت گيري داشته و از اين بابت خيلي افسردست...بخاطر يه اتفاق يا بدشانسي يا هر چيزي که اسمش هست...عزيز ترين گوهر وجوديشو از دست ميده و ديگه کاملا خودشو ميبازه و اعتقادش به عشق رو هم از دست ميده...
آيا ميتونه دوباره اعتقادش به عشق رو بدست بياره....عاشق شدن به همين راحتيه؟
داستانو بخونيد...پايان خوب
لینک موبایل
لینک pdf